تابو نقد تفکر فئودالیته است، از اتهام فیلمفارسی شگفت زده ایم
به گزارش مجله تانی بای، خبرنگاران گروه هنر: فیلم تابو به کارگردانی خسرو معصومی و تهیه کنندگی جواد نوروزبیگی در سال 1393 با بازی الناز شاکردوست، محمدهادی دیباجی، جمال اجلالی، بیژن افشار، الهام نامی، خیام وقار کاشانی و جمشید جهانزاده ساخته شد و از اسفند سال گذشته از سوی گروه هنر و تجربه رنگ اکران را به خود دید.
تابو داستان زندگی سالار یکی از ملاکان بانفوذ منطقه هزارجریب را روایت می نماید در آرزوی فرزند است و تصمیم می گیرد برای چهارمین بار ازدواج کند. آق عمو که معتاد به مواد مخدر است و در گاوداری صالح مشغول به کار است، می پذیرد در ازای پرداخت بدهی ای که به صالح دارد دخترش را به عقد برادرش سالار در بیاورد. بهار که از قبل دل در گروی کسری داشته در مقابل این پیشنهاد به شدت مخالفت می نماید.
شاید با مطالعه این خلاصه داستان مخاطب گمان کند که با فیلمی که داستانی معمولی دارد روبه روست، اما خسرو معصومی با دنیا بینی و روش خاص خود در ساخت فیلم در نهایت اثری بسیار متفاوت را ارائه نموده است. همین تفاوت نیز باعث شده تا فیلم از سوی گروه هنر و تجربه روانه سینماها گردد. به بهانه اکران تابو طی نشستی با خسرو معصومی کارگردان، الهام نامی بازیگر نقش الهام و خیام وقارکاشانی بازیگر نقش فرشاد در فیلم به مصاحبه پرداختیم. در بخش نخست این مصاحبه عوامل درباره چرایی پرداختن به موضوع فیلم و همچنین چگونگی ساخت آن صحبت کردند.
با بخش اول این مصاحبه همراه ما باشید:
* آقای معصومی در کارنامه کاری شما به جز یک فیلم باقی آثار معمولا موضوع و ساختی متفاوت از جریان های رایج در سینمای ایران دارند ولی تم اصلی تابو مساله عروس فراری است که در فیلم های بسیاری تکرار شده است. چگونه شد که این تم تکراری دستمایه ای برای ساخت فیلم جدید کارگردان متفاوتی چون خسرو معصومی نهاده شد؟ هرچند می دانم که هنوز نتوانستید از خرس دل بکنید.
خسرو معصومی: کار ما در سینما فیلم ساختن است و با ممانعت از اکران فیلم خرس هم من ناامید نمی شوم. معتقدم که فیلم خرس یک روز چه در دوره فعالیت این مجلس و چه در مجلس آینده اکران می گردد. بالاخره در کمیسیون فرهنگی افرادی پیدا می شوند که این مساله را متوجه باشند که اکران فیلم خرس به نفع جامعه است. افرادی که جنگ برایشان مقدس است نباید جلوی اکران فیلمی که پلشتی های جنگ را به تصویر می کشید، بگیریند.
من در دوره ای در فیلم هایم به مساله محیط زیست به ویژه تخریب جنگل ها می پرداختم، چراکه به عینه شاهد بودم مسئولانی که وظیفه حراست از جنگل ها را داشتند به جای آنکه آن را توسعه دهند دست به تخریب آن زده و بیشتر به فکر منافع خود بودند. در تحقیقاتم برای ساخت فیلم رسم عاشق کشی متوجه شدم شخصی به بهانه برق رسانی به روستاها بیش از نصف جنگل های منطقه رویان مازندران را تخریب نموده است. همین شخص زمین ها را به بهای ناچیزی از روستاییان خریده و به قیمت های گزافی به انبوه سازان فروخته بود. اکنون آنقدر در آن منطقه جنگلی ویلاسازی شده که دیگر متوجه نمی شوید آنجا ایران است. من به عنوان یک فیلمساز متعهد باید این درد اجتماعی را نشان می دادم. به همین منظور در سه گانه ای با نام های رسم عاشق کشی، جایی در دوردست و باد در علفزار می پیچد درباره محیط زیست و نابود شدن اکوسیستم منطقه پرداختم.
پس از آن جنگ به دغدغه اصلی من تبدیل شد که حاصلش فیلم خرس بود. در ادامه نیز به موضوع چند همسری پرداختم که در مجلس شورای اسلامی نیز مطرح شده بود. عروس فراری تم اصلی فیلم تابو است که تا به امروز در فیلم های بسیاری چه ایرانی و چه خارجی مطرح شده، اما نوع نگاه به این تم تکراری بسیار مهم است.
*فیلمنامه چگونه نوشته شد؟
معصومی: چند اتفاق باعث نگارش فیلمنامه تابو شد که مهم ترین آن حضور آن کشتی به گل نشسته بود. زمانیکه برای نخستین بار آن کشتی را دیدم حس کردم دکمه ای است که می توان برای آن یک کت دوخت. همچنین جرقه داستان فیلمنامه نیز روزی زده شد که خانمی از من برای نگارش فیلمنامه ای درخواست یاری کرد. من این خط داستان را به او دادم که دختری به خاطر باورها و سنت های غلط در منطقه خود ناچار به ازدواج می گردد، اما در روز عروسی فرار می نماید. پدر به برادر دختر که لال است دستور می دهد که برود با کلت دختر را بکشد. این خط قصه من بود که با تغییرات بسیار از جمله حذف شخصیت برادر فیلمنامه تابو از درون آن شکل گرفت.
*درباره کارکرد دراماتیک کشتی شرح دهید؟
معصومی: کشتی یک عنصر دراماتیک مهم در فیلم تابو است. کشتی که باید همواره روی آب باشد و سفر کند در این فیلم به گل نشسته است. زندگی بهار و کسری شبیه این کشتی است. دختر و پسری که می توانند با هم در اوج زندگی نموده، سفر نمایند و از زندگی و عشق شان لذت ببرند به گل نشسته اند و کنار همین کشتی نیز دفن می شوند. به عبارتی سرنوشت این کشتی با سرنوشت این دو شخصیت همخوانی دارد و در اصل کشتی نماد زندگی این دو است. همان طور که کشتی به گل نشست این دو نیز به گل نشسته و نتوانستند به آرزوهایشان برسند. بنابراین حضور کشتی در فیلم صرفا به خاطر زیبایی هایش نبوده است.
*نمادپردازی سینمایی در باقی فیلم های شما به جز پر پرواز هم دیده می گردد، به گونه ای که می توان این فیلم های را تکامل یافته سینمای سرگئی پاراجانف فیلمساز مشهور روس و خالق آثاری چون رنگ انار دانست.
معصومی: من در سینما به نمادپردازی اهمیت بسیاری می دهم. در این فیلم نیز به جز کشتی نمادپردازی های دیگری نیز انجام شده است. به عنوان مثال سیب هایی که بهار و کسری از عرشه کشتی در دریا پرت می نمایند. در آخر فیلم، طوفان در دریا این دو سیب را به ساحل پرت می نماید و در نهایت می بینیم که انگار این دو سیب همدیگر را در آغوش گرفته اند.
* البته بهره گیری شما از نماد فراقتصادیستی نیست و این مساله به غنای تصاویر تابو نیز افزوده است. به عبارتی تابو فیلمی است که هم به ماهیت سینما یعنی تصویر ناب پایبند است و هم قصه پرکششی را روایت می نماید.
معصومی: با استفاده فراقتصادیستی از نماد به شدت مخالف هستم. تمام تلاشم من در سینما بهره برداری دیالکتیکی از نمادهاست. با استفاده دیالکتیکی از نماد می توان حرف های جدیدی را در سینما بیان نمود. اساس مونتاژ دیالکتیک که سرگئی آیزنشتاین فیلمساز شهیر روس از آن بسیار بهره می برد نیز بر نماد پایدار است. در همین قصه سیب ها در تابو شما می بینید که دو سیب به دریا پرت شده و در امواج سرخوشانه بازی می نمایند و در انتهای فیلم که این دو سیب به ساحل پرت می شوند و همدیگر را در آغوش می گیرند. با توجه به خط قرمزهای سینمای ایران من که نمی توانم از خودکشی استفاده کنم بنابراین بهترین کار استفاده از نماد است. در صحنه قتل کسری نیز ابتدا صدای تیر آمده بعد جیغ و امواج دریا و در نهایت صورت بهار را می بینیم که به خود چنگ زده است. این بهترین مثال درباره بهره گیری تابو از مونتاژ دیالکتیکی است.
*نمی توانستید نابودی زندگی بهار و کسری را نه با کشته شدن مستقیم که با نماد دیگری نشان دهید؟
معصومی: حرف اصلی که تابو بیان می نماید در نابودی زندگی این دو نهفته است. از تابو نتیجه می گیریم که در دنیای مثلا مدرنی که ما زندگی می کنیم هنوز تفکر فئودالیته حاکم است. تفکر فئودالیته نیز بسیار عقب افتاده است و هیچ نگاه انسانی در آن وجود ندارد. در فئودالیزم شما انسان زمین دار و پولداری را نمی بینید که دلسوز انسان ها باشد که اگر دلسوز بود که ملاک نمی شد.
در دنیای امروز ما موبایل در همه شئون زندگی وجود دارد و حتی بچه های روستایی نیز موبایل دارند و از موسیقی مدرن استفاده می نمایند. من این مساله را در فیلم نشان داده ام. با این اوصاف اما هنوز آن تفکر فئودالیته و نظام ارباب رعیتی به گونه ای در کشور ما حاکم است و من با ساخت تابو به این تفکر اعتراض نموده ام. شخصیت هایی مانند سالار در جامعه ما به فراوانی وجود دارند. پس از ساخت تابو به طور اتفاقی در روزنامه ای خواندم که در شهری یک مرد مسن با وجودیکه سه همسر داشت با یک دختر 19 ساله ازدواج کرد و در مراسم عروسی اش یک میلیارد تومان زیرلفظی به عروس داد و مهریه اش را نیز یک خانه در دوبی مشخص کرد. این مرد همان سالار فیلم تابو است.
ما مدام دم از مدرنیته می زنیم اما تفکرمان کاملا سنتی است. نمی گردد که در دنیای مدرن مردی سه همسر داشته باشد. وقتی کسی قدر و منزلت یک زن را بشناسد اصلا به طرف زن دوم نمی رود. اگر آن قدر و منزلت را نشناخت دچار فساد و بحران های اخلاقی شده و در زندگی خود به خطا می رود. تابو به این مسائل نقد وارد می نماید. بنابراین تم فیلم فقط عروس فراری نیست و حرف های بزرگتری را بیان می نماید. به دلیل بیان همین نقدهاست که در بخش اصلی جشنواره معتبری مانند مونترال نیز مورد پذیرش قرار می گیرد.
*چرا داستان شخصیت فرشاد در فیلم که خیام وقارکاشانی آن را بازی می نماید با وجود اهمیتش نیمه کاره رها می گردد؟ اگر این شخصیت در فیلم نبود چه اتفاقی رخ می داد؟
معصومی: فرشاد در فیلم دانشجوی رشته حقوق است که هم زمان در یک آژانس نیز کار می نماید. سال های سال در شهرستان ها به مجردها اجازه کار در آژانس را نمی دادند و فکر می کردند که اگر راننده مجرد خانمی را سوار کند ممکن است باعث مفسده ای گردد. این هم نمونه دیگری از تفکر غلط سنتی است. در طول فیلم چند سوال اساسی از این شخصیت می گردد، به عنوان مثال در سکانسی از فیلم کسری از فرشاد می پرسد که تو که هم خانه و هم ماشین داری چرا زندگی نمی کنی؟ در مقابل اما همه چیز این شخصیت روی هواست. در سکانس داخل راهروی دانشگاه متوجه می شویم که ممکن است فرشاد ستاره دار و از ادامه تحصیل محروم گردد. در مقابل کارش در آژانس نیز در خطر است و مجبور است به دادگستری رفته و به آنها بگوید که هنوز ازدواج ننموده است. آن مسئول در دادگستری نیز به فرشاد می گوید که در این شهر دختر کم وجود ندارد چرا با یکی از آنها ازدواج نمی نماید. یعنی آن مسئول به این جوان می گوید که فی البداهه و بدون عشق ازدواج کند تا کارش را از دست ندهد. در قصه داریم که فرشاد در زمانی رابطه عاشقانه ای با الهام خواهر کسری داشته اما این وصلت سر نگرفته و الهام با محسن ازدواج می نماید. به عبارتی چوب لای چرخ زندگی فرشاد و الهام نیز گذاشته می گردد. در مقابل متوجه می شویم که محسن از کسری به دلیل همین رابطه عاشقانه دوستش فرشاد با الهام در پیش از ازدواجشان دلخور است و الهام با دو فرزند ناچار است این تفکر غلط محسن را تحمل کند.
فرشاد یکی از شخصیت های روشنفکر قصه فیلم است که تمام این قضایا را با ذره بین نگاه می نماید، اما در مقابل نیز زمانی که کسری در کشتی کشته می گردد نمی تواند واقعیت را به پلیس بگوید چون می ترسد که امنیت خودش نیز به خطر بیفتد.
من با طراحی این نقش خواستم موقعیت اجتماعی متزلزل دانشجویان در کشور را بیان نموده و به نقد بکشم. ببینید امنیتی برای فرشاد که دانشجوی حقوق است و قرار است در آینده وکیل بگردد وجود ندارد. این شخصیت مثال عینی مشت نمونه خروار در جامعه ماست. بنابراین این شخصیت محملی برای بیان مسائل بسیار جوان ها در جامعه شده است. در جامعه ما مردهای بسیاری با شرایط اقتصادی مناسب زندگی می نمایند که با وجود داشتن دو همسر به دنبال سومی و چهارمی هستند، اما یک معلم ساده روستا که به فرزندان مردم علم می آموزد یا یک دانشجو که خود کار نموده و هزینه های زندگی اش را تامین می نماید به خواسته شان نمی رسند. کسری در فیلم به خاطر عشق اش کشته می گردد، محرک اصلی قتل وی چه کسی است؟ همان سالار پولدار است. تازه این پولدار تابو در آن سوی آب ها تحصیل نموده و در عروسی خود ترانه انگلیسی می خواند.
*اما شما سعی نکردید سالار را شخصیت سیاهی نشان دهید. ضمن اینکه این آدم هرچند شرایط اقتصادی فوق العاده ای دارد اما از زن های قبلی اش بچه دار نشده و احتیاج به فرزند دارد که البته احتیاج مذمومی نیست. در نهایت اینکه همین شخصیت چندبار به برادرش تاکید می نماید که در هنگام خواستگاری حتما از رضایت کامل بهار اطمینان حاصل کند.
معصومی: بله من به این تفکر بی احترامی نکردم و سالار آدم سیاهی نیست. در انتها قصه فیلم نیز وقتی ماجرای عاشقانه خود را به کسری می بازد کاملا محبت آمیز عقب نشینی می نماید. شما باید به پیغام اصلی فیلم توجه کنید که بسیاری از منتقدان نیز به آن اشاره نموده اند. پیغام اصلی تابو این است که نمی توان عشق را با پول خرید. تعدادی از منتقدان نیز به دلیل همین پیغام و آن سکانس عروسی گفته اند که تابو یک فیلمفارسی است. البته هر کسی می تواند برداشتی از فیلم داشته باشد، اما منتقدی که به خاطر یک سکانس عروسی که در آن ترانه ای کوچه بازاری خوانده می گردد به فیلم انگ فیلمفارسی بودن بزند قطعا سینما را نمی شناسد.
*وجود همین سکانس عروسی نیز باعث شد تا عده ای به اکران تابو در گروه هنر و تجربه اعتراض نمایند.
معصومی: متاسفانه درست است. قرار بر این نیست که در گروه هنر و تجربه صرفا فیلم هایی تجربی که نه خط داستانی دارند و نه کششی برای مخاطب، اکران شوند ولی شخص آقای علم الهدی پس از تماشای تابو متوجه شد که گروه هنر و تجربه محل مناسبی برای اکران آن است، چراکه ساختار فیلم و تجربه های تازه ای که در آن شده هم خوانی مناسبی با اهداف هنر و تجربه دارد.
الهام نامی: من از منتقدانی که روی فیلم برچسب فیلمفارسی گذاشته اند بسیار شگفت زده ام. اگر فیلمفارسی به این معناست که موضوع مورد استفاده کهنه شده پس چرا ما مدام در جامعه می بینیم که شخصیت هایی مانند سالارِ قصه تابو مدام در حال زیاد شدن هستند؟ از خسرو معصومی بعید است که به سالار صرفا به عنوان یک شخصیت منحصر به فرد مختص به یک جامعه روستایی نگاه کند. سالار و کسری هرکدام یک مفهوم خاص هستند. در همین تهران مدرن نیز شخصیت هایی مانند سالار به فراوانی وجود دارند. حتی در میان قشر روشنفکر جامعه نیز می توان شخصیت هایی مانند سالار را به فراوانی پیدا کرد. البته سالار فیلم تابو برعکس سالارهای جامعه شخصیت سیاهی نیست. ویژگی شخصیت سالار در تابو این است که خود خطا نمی نماید بلکه از فرصتی که در اثر خطای جامعه در اختیارش گذاشته شده بهره می برد.
به نظر من تابو هم در ساختار و هم در محتوا پیشروست و به همین دلیل به هیچ عنوان فیلمفارسی نیست. اگر تابو در موقعیت و زمان مناسب و به همراه تبلیغات درست اکران می شد می توانست تاثیر فرهنگی مناسبی بگذارد. من قبول دارم که قصه تابو نقطه ضعف هایی دارد اما این ضعف ها در مقابل مفهومی که دارد بیان می نماید به هیچ عنوان دیده نمی گردد. خسرو معصومی یک نگاه خاصی دارد که مشابه اش در آثار کارگردانان دیگر دیده نمی گردد.
ادامه دارد...
منبع: خبرگزاری مهر